محمد صدرامحمد صدرا، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

محمد صدرای پاطلایی

برف بازی پاطلایی ...

در این روزهای سرد آخر سال ما بالاخره یه وقت و یه جا پیدا کردیم برای برف بازی!!!  مامان تازه امتحانش رو داده بود و تلافی این چند روزباهم نبودن رو درآوردیم ...هرچند بی خوابی این چند روز هنوز سر جاشه ولی خدا رو شکر واقعا خوب بود و حال و هوامون عوض شد... شما هم که تا تونستی شیطونی کردی مامانی !!!!! ولی خداییش جای باباجیجا خیلی خیلی خیلی خالی بود ، هرچند که چون زنگ زد و گفت به جای منم پیاده روی و برف بازی کنید من مجبور شدم دودور دیگه هم پیاده برم ...            داری به من می گی : اِ این که کچله!!!!!!!           ...
19 اسفند 1390

کمبود وقت مامان پاطلایی!!!!

  سلام به همه دوستان!!!!!   نمی دونم این روزا چرا انقدر برای تموم شدن عجله دارن !!!!   انگار فیلم زندگیمون فعلا رو دور تنده!!!!   فکر کنم بهتره تا وقت دارم چند تا عکس پاطلایی بذارم!!!!                               ...
1 دی 1390

تولد پاطلایی!!!!!!!!!!

سلام ... با تاخیر عکسای تولد پاطلایی رو گذاشتم!!!!   15 مرداد تولد عسل مامان بود...     در انتظار کیک!!!!         اینم کیک بَبری!!!!!!!!     (البته رینو پلاستی لازم داره!!!!)                           !!!!تولّدت مبارک!!!!       ...
29 مرداد 1390

تابستون پاطلایی!!!

  اینم چند تا عکس تابستونی پاطلایی!!!!   اول بفرمایین نون بربری تازه که بابایی خلیده!(خریده) ...     اینم یک تفکر عمیق در باب یک زنبور طلایی که در خارج از کادر اطراف یک گل پرواز می کنه!!      و اما یک آب تنی طلایی در یک بعدازظهر گرم.... البته با اجازه پاطلایی که دوست نداره کسی بی لباس ببینتش!       ...
22 تير 1390

قبولی پاطلایی!!!!

   به نام دوست که هرچه بر سر ما می رود ارادت اوست...     .........و من قبول شدم..........   می خوام همین جا از همه کسانی که به من کمک کردن تا بتونم در  امتحان دستیاری موفق بشم تشکر کنم...     اول از همه از آفریننده هستی ممنونم ، کسی که هیچ وقت تنهایم نگذاشت و همیشه بهترین بود و هست.... او که قلم از وصفش عاجز و زبان از شکرش قاصر است.       بعد از همسر مهربانم ممنونم که سنگ صبورم بوده و هست ... وشرایط سخت درس خواندن او را از من دور نکرد و همواره مهربان در کنارم بود.       و از محمد صدرای ع...
11 تير 1390

روز باباجیایی!

محمد صدرایی از من خیلی زرنگتر بود ...  زود تر از من به باباش تبریک گفت!      " بابا جیــجــا روزت مـــبـــارک "                 روز پدر یعنی کسی هست که می توانی به او تکیه دهی حتی اگر خودش خم شده باشد...  روز پدر یعنی دریچه ای هست که غصه هایت را بشنود حتی اگر پر از غصه باشد...   پدر یعنی در روزهای بارانی تردید چتری هست ... در شبهای بهاری آرزو نسیمی هست ... و در لحظات دلهره دستی هست...       پدر عزیزم روزت مبارک ...
29 خرداد 1390

شب آرزوها

شب آرزوها...         اولین شب جمعه ماه رجب ، لیلة الرغائب است که به اون «شب آرزوها» می گن که در این شب ملائكه به زمین میان. در روایت از رسول خدا(ص) داریم که وقتی یک سوم شب گذشت در آسمان ها و زمین فرشته ای باقی نمی مونه مگر اینکه در کعبه و اطراف اون جمع می شن خداوند به آن ها خطاب می کنه: ای ملائکه ی من! هرچه می خواهید از من بخواهید. اونا می گن: پروردگارا، حاجت ما این است که روزه داران ماه رجب را بیامرزی. خدای تبارک و تعالی می فرماید: چنین کردم. حالا که ندای این الرجبیون در آسمان طنین انداز است  دست به آسمان نزدیک می کنیم و برای همه آرزوها دعا می کنیم...   خدا...
28 خرداد 1390

دل نوشته پا طلایی!

امروز یه کم دلم گرفته... دلم می خواد واسه دل خودم بنویسم....                             از این شعر خیلی خوشم میاد:   چه روزها که يک به يک غروب شد، نيامدي * چه بغضها که در گلو رسوب شد، نيامدي خليل آتـشـين سـخن، تبر بدوش بت شـکن * خداي ما دوباره سنگ و چوب شد، نيامدي براي ما که دلشـکـسـتـه و خسـته ايـم نه * ولـي براي عـده اي چه خــوب شد نيامدي تمام طـول هـفته را در انتظــار جمعــه ایـم * دوباره صبـح، ظـهر، غــروب شد، نيــامدي       ...
21 خرداد 1390